زبان درازفقط نسل بد شانس يا به اصطلاح «سوخته» بخوانند

زبان دراز

انعکاس مطبوعات دریزدفردا
هفته نامه آیینه یزد برخي معتقدند افرادي كه چهار دهه يا پنج دهه از عمرشان مي‌گذرد، از نظر مادي و كامروايي از زندگي نسل سوخته يا بد شانس بودند و بر عكس آنانكه از روزنه معنويات به زندگي مي‌نگرند اين دسته را خوش شانس ترين نسل مي‌دانند «و ا... اعلم» .

اما زبان دراز كه جهان بيني وي تا نوك بيني او است خود را از نسل«سوخته» مي‌داند و در خزعبلات نامه خود نوشته است: كه ما چقدر بد شانسيم ! بخشكي شانس !

زيرا عهد شباب مان را كه فصل گل چيدن از بوستان حيات وعيش و عشرت بود وبه قول شيخ اجل سعدي (دوران جواني چنان كه افتد داني ) به ترك دنيا به مانند سالخوردگان از كار افتاده گذشت .

اين يك بدشانسي ما نسل سوخته بود وتا زماني كه به سن مردانگي و تاهل هم پا گذاشته و زن اختيار كرديم رهايمان نكرد زيرا آن زمان خانوارهايي مورد توجه بودند و سبد خانوارشان پر از گوشت و روغن و قند كوپني بود كه پرجمعيت باشند.

ارزاق ومسكن و موتور هوندا را به خانوارهاي 8 نفره به بالا مي‌دادند اما اين زبان دراز آن زمان از نسل جوان آن روزها و در رده خانوار كم جمعيت بود و هيچ چيز به وي تعلق نمي‌گرفت گرچه براي رفاه بيشتر و برخورداري از نعمات كوپن به سرعت برق كوشيديم تا به مقصد برسيم ولي اقبال مان با يك پشتك، وارو زدن روبرو شد و دولتيان شعار دادند.(حالا كه تنگ شد قافيه /پس دو تا بچه كافيه)

در نتيجه راه كنترل جمعيت پيش گرفته شد و از بخت بد افرادي مثل اين حقير كوپن فرزند چهارم به بالا هم براي آنها باطل شد و ما مانديم و چند تا بچه قد و نيم قد بر روي دستمان، خانه و زمين نگرفتيم كه هيچ ! سوراخ جيبمان هم چون سوراخ لايه ازن رو به گشاد شدن نهاد . . . و همين طوري ادامه پيدا كرد تا . . .

دوستان خواننده ! روز بد نبينيد بخت بد و اين وارونه شدن اوضاع و اقبال تا دوران پيري و از كارافتادگي هم دست از سرمان بر نمي‌دارد. حال كه توصيف حال و روزمان به قول يكي از ظرفا ( نيمي از شبانه روز را به بطالت و نيمي ديگر را به خجالت مي‌گذرانيم) دوباره اين اقبال كج مدار يك پشتك واروي ديگر زد و ندا آمد كه:(چونكه گشاد است قافيه /پس دو تا بچه، ناكافيه )

بعضي از دولتمردان مهرورز گفتند هر كه در راه ازياد نفوس بكوشد يك ميليون تومان از جمله بابت (دست مريزاد) پاداش مجاهدت و سختكوشي البته به نوزاد تعلق مي‌گيرد دراين حال دوباره انگشت ندامت گزيديم كه صد حيف.(دست ما كوتاه و خرما بر نخيل)

اي واي كه ازجور روزگار و كار بسيار، فقيراني چون اين زبان دراز را ياراي چنين جنبشي ديگر نيست.

بنابراين اي آيينه به دست‌ها قضاوت كنيد اين فلك زده كه خود را در رديف طنز نويسان هم جا زده است از قوم سعيد است ياقوم شقي! پس حق ندارم بگويم (آي بخشكي شانس!)


یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا